خلاصه فصل دوم در میانه قرن بیستم، چپها به ویژه کمونیستها در جهان قدرت زیادی داشتند. اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یکی از پیروان جنگ جهانی دوم و جمهوری خلق چین در این دوران تشکیل شدند. این شرایط باعث شد که حزب توده در ایران طرفداران زیادی پیدا کند، به ویژه پس از دوره استبداد رضاشاهی و باز شدن فضای عمومی. مائو در چین و استالین در شوروی هر دو آرزوهای بزرگی داشتند و توسعه را به عنوان یک واقعیت قابل دستیابی میدیدند. آنها بر آرزوها و اصول کمونیستی خود تمرکز کردند، اما در نهایت با شکست مواجه شدند و میراثی جز ترس و عقبماندگی بر جای گذاشتند. در این میان، دنگ شیائوپینگ توانست پس از مائو رهبری چین را به دست گیرد و سیاستهای نادرست مائو را اصلاح کند. با وجود شباهتهای ایدئولوژیک مائو و استالین، آنها دو خوانش متفاوت از کمونیسم داشتند و اشتباهات مختلفی مرتکب شدند. این اشتباهات میتواند برای تحلیلگران درسآموز باشد تا از تکرار آنها در کشورهای دیگر جلوگیری کنند. تاریخ در نظریههای توسعه به همین دلیل اهمیت دارد؛ زیرا هر تجربه تاریخی ناکام میتواند نشاندهنده راههای نادرست باشد. علیرغم اینکه مائو و استالین هر دو از کمونیسم تغذیه میکردند، در سیاستهای علمی و فناوری خود تفاوتهایی داشتند. سیاستهای شوروی و چین هر دو ادعای کمونیستی داشتند، اما متناسب با شرایط خاص خود متفاوت بودند. این سیاستها در حوزههای نظامی و امنیتی همچنان تأثیرگذار باقی ماندهاند. در نهایت، سیاستگذاری نیازمند قواعد خاصی است که با علوم سیاسی متفاوت است و بر تصمیمگیری جمعی تمرکز دارد.